احساس من اين بود در سلوك دهه پاياني عمر استاد، ايشان دقيقا دريافته بود كه سلوك تنها باور نيست، البته در همه عمر ايشان آدم اين رد پا را مييابد، و ميبيند كه به نقطه اوج خودش رسيده بود. هرچه ميرسد از آنجاست. و شما بايد تلاش كنيد كه هم خودتان را برسانيد به آستان وليتان و هم ديگران را.
معتقد بود ما مأموريتي در جهان نداريم الا اينكه خودمان را به دست وليمان بسپاريم و بعد با پاي وليمان حركت كنيم. ديگران را هم دستشان را به دست وليمان برسانيم. اگر به آنجا رساندي و خودت حذف شدي، او رسيده است و اگر نرساندي جز گمراه شدن و گمراه كردن كار ديگري از تو ساخته نيست. حتي آنهايي كه خودشان قطب و محور ميشوند و فلشي نيستند كه ديگران را به ولي خدا برسانند، دست مردم را نميتوانند به دست ولي خدا برسانند؛ هم گمراه ميشوند و هم حجاب ديگران. يعني ديگران را هم گمراه ميكنند. اين حاصل دهه پاياني عمر ايشان بود. شما بحثهاي ايشان را در محرمهای دهه 70 ببينيد. از آن چنین مطلب موج ميزند. اينكه ما اضطرار به وليمان داريم.
همه دوستان ما كه دنبالهروي اين عزيزمان هستند، ميدانند كه ایشان راه را به پايان نبردهاند. سرنخهايي را براي ما به جا گذاشتهاند تا ما راه را ادامه بدهيم. ولي آنچه كه مهم است اينكه افقگشاييهايي كه شما در آثار ايشان ميبينيد، بهنظر من از مهمترين مسائلی است كه من در آثارشان يافتم؛ هم در وجودشان و هم در آثار مكتوبشان. افقگشاييها، يعني وقتي شما تفسير ايشان را ميبينيد، افق جديدي گشوده ميشود. آدم ميفهمد اينگونه نيز ميتوان مطالعه كرد، اينگونه نیز ميتوان نگاه كرد و نگاه عميقتر و جامعتري داشت. البته اين آفاق ميتواند بازتر شود. افقگشايي از خصوصيات ایشان است. در مسئله تربيتي، در مسئله تفسير قرآن هست.
از جمله نكتهاي كه من استفاده كردم از كلمات ايشان در موضوع ما همين افقگشايي است. اين افقگشايي به معناي اين است كه در آثارشان از اين دست مطالبي كه من عرض كردم، زياد دیده میشود كه پرداختهاند به عمق تحليل و در جاي خود عميق تحليل کردهاند. من هم مطمئن هستم ايشان در مراتب وجداني خودشان واجد اين معارف و بالاتر بودند. همان چيزي كه آدم با آن محشور ميشود، يعني آدم با حرفهايش محشور نميشود با يافتههايش محشور ميشود؛ آن دريافتي كه ايشان از وجود مقدس امام رضا(ع) داشتند، همان چيزي بود كه در يك كلمه گفتند. ميفرمودند: «من اينها را خدا نميدانم و از خدا جدا نميدانم.» اين تمام حرف است. يعني در قوس نزول اسماء حسني الهي هستند. اركان توحيد، دعا مدينه، «اسماءُ التي ملاتْ اركان كل شيء» اين احساس در وجود ايشان موج ميزد. نسبت به ائمه بهخصوص ثامنالحجج مشهود بود. نسبت به همه اولياي معصوم.